پیراهن نو
پدرم پیراهن نویی برای محمد خریده بود هنور چند روزی از حرید پیراهنش نگذشته بود که دیدیم همان پیراهن رنگ و رو رفته قبلی را پویشیده است
پدرم پرسید :چرا پیراهن نوت رو نمیپوشی ؟
محمد گفتک دیگر ندارمش .
پدرم پرسید : پیراهن رو نداری ؟
محمد گفت : نه
پدرم با تعجب پرسید : پس پیراهنی که چند روز پیش برایت گرفتم را چه کار کردی ؟
گفت : دادمش به فقیر .
پدرم با ناراحتی گفت آخه بچه بهد از مدت ها یه پیراهن نو برات گرفتم اون وقت تو دادیش به فقیر
محمد درحالی که سرش رو پایین انداخته بود گفت :
راستش فقیری جلومو گرفت و ازم درخواست کمک کرد من هم چند تومنی که داشتمو بهش دادم اما او همچنان ایستاده بود جلوم و زل زده بود به پیراهنم من هم احساس کردم حسرت پیراهن رو داره اون رو در آوردم و دادم بهش .
کتاب گل اشک خاطرات شهید حاج محمد طاهری
دیدگاه ها
… [Trackback]
[…] Here you can find 46049 more Information on that Topic: rowshangar.ir/پیراهن-نو/ […]
… [Trackback]
[…] Read More Info here on that Topic: rowshangar.ir/پیراهن-نو/ […]
… [Trackback]
[…] Info on that Topic: rowshangar.ir/پیراهن-نو/ […]
… [Trackback]
[…] Find More on that Topic: rowshangar.ir/پیراهن-نو/ […]
… [Trackback]
[…] Read More on that Topic: rowshangar.ir/پیراهن-نو/ […]
… [Trackback]
[…] Info on that Topic: rowshangar.ir/پیراهن-نو/ […]