گناه خاک خورده

گناه خاک خورده

در اندیشه بودم که چه کنم ؟ بسیار شرمسار و اندوهگین بودم. تصمیم گرفتم که به سوی مردی روم که درمان هر دردی نزد اوست. رسول خدا علیه السلام را یافتم و داستانم را برای ایشان تعریف کردم :« در زمان جاهلیت خداوند به من دختری را عرضه داشت. من او را تا زمان بلوغ اش بزرگ کردم. روزی رسید که لباس و زیور آلات بر تن اش کردم و او را در چاهی انداختم و او در حالی که درون چاه می افتاد فریاد زد : پدر جان !! ای رسول خدا شما به من بگوئید که آیا راهی هست که خداوند از سر این گناه من بگذرد ؟ پیامبر پرسید :« آیا مادرت زنده است ؟» گفتم خیر ، فرمود : خاله داری ؟ گفتم بله . پیامبر فرمود : به او نیکی کن زیرا خاله همانند مادر است و نیکی به او همۀ گناهان را جبران می کند.



ارسال دیدگاه

اطلاعیه ها

بیشتر بخوانید