نگهبانی از ثانیه ها

نگهبانی از ثانیه ها

درد زانوی ام زیاد بود و سنم هم بالا رفته بود. با این همه به مدینه آمدم تا به محضر مولایم اباعبدالله علیه السلام تا سوالات ام را از ایشان بپرسم. به محضر امام صادق رفتم و سوال هایم را با صبر و حوصله چونان دانه های تسبیح گذراند و به پایان رسید. با این حال من از جایم تکان نخوردم و همان جا نشسته بودم. امام نگاهی به من کرد و فرمود:« من انسان بی کاری نیستم و باید به برنامه های شخصی خویش نیز برسم ، برخیز و برو و من را از کارهایم باز ندار.»



ارسال دیدگاه

اطلاعیه ها

بیشتر بخوانید