ماجراهای گوگولی و گرشاسب (گورخر آلبالویی)

ماجراهای گوگولی و گرشاسب (گورخر آلبالویی)

اون زمانا وسیله نقلیه مرسوم بین مردم گورخر بود.
نزدیک های سالگرد ازدواجشون شده بود و گوگولی به گرشاسب گفته بود که باید برای سالگردشون گورخر آلبالویی بگیره.
گرشاسب هر روز صبح تا شب به جنگل میرفت تا یه گورخر تقریبا قرمز پیدا کنه تا بتونه به گوگولی هدیه بده اما گورخر ها سیاه و سفید بودند.
دیگه کم کم نزدیک سالگرد شده بود اما گرشاسب هیچکاری نتونسته بود بکنه.
گرشاسب که از پیدا کردن گورخر آلبالویی نا امید شده بود یه فکری به سرش زد.
گرشاسب رفت پیش گوگولی و گفت که جدیدا به هر سه هزار و سیصد و پنجاه روز میگن یکسال پس تا سالگرد ازدواجمون حدود سه هزار روز مونده، گوگولی ساده هم باور کرد و گرشاسب جون سالم به در برد.

نتیجه اخلاقی:
۱. لطفا توقعاتتون به اندازه توانایی همسرتون باشه بعضی وقتها براورده کردن توقعتون خیلی مشکله.
۲. گورخر آلبالویی سخت گیر میاد یه چیز دیگه بخواهید.



ارسال دیدگاه

اطلاعیه ها

بیشتر بخوانید