سفرنامه اربعین قسمت سوم (فتوکلیپ)

سفرنامه اربعین قسمت سوم (فتوکلیپ)

سفرنامه اربعین قسمت سوم (فتوکلیپ) :ساعت پنج صبح وارد مسیر پیاده روی شدند.
کمی سردش بود. همسرش که متوجه شد چفیه اش را به او داد تا دور گردنش ببند.
رضا چفیه را دور گردنش بست و آرام گرفت.
عطر خوش چفیه ی سفید مشامش را پر کرده بود و انگار با هر نفس جانی تازه میگرفت.
دور و بر ظهر به یک موکب رفتند، قبل از اینکه غذا را پخش کنند،
میخواستند چند دقیقه ای روضه بخوانند،
رضا هم چفیه را روی سرش انداخت تا راحت تر باشد.
روضه خوان که بسم الله را گفت،
انگار آتشی بر جان رضا انداخته شد و شروع کرد به اشک ریختن،
هرچند لحظه یکبار صورت خیسِ از اشکش را با چفیه خشک میکرد.
بعد از مراسم چفیه نمناک از اشک های او بود.
این گریه حالش را عوض کرده بود، سبک شده بود.
بعد از خوردن ناهار و استراحت راهی مسیر شدند.
در راه دختر بچه ی عراقی را دید که دست در دست مادرش دارد حرکت میکند.
دخترک خیلی به دل او نشست. شکلات یا میوه ای نداشت که به او بدهد.
از همسرش اجازه گرفت و چفیه را به دختر بچه داد.
دخترک با لحن کودکانه اش و به عربی از آنها تشکر کرد،
مادر هم به عربی چیزی به آنها بود که از لحنش پیدا بود دارد تشکر میکند.
رضا و همسرش هم با عربی دست و پا شکسته ای که بلد بودند جوابشان را دادند.

بیشتر:
سفرنامه اربعین قسمت چهارم (فتوکلیپ)
دیگر تولیدات دیجیتال مجموعه:
کتاب اصلاح فرهنگ نگرش اشتغال در جوانان


دانلود با لینک مستقیم


ارسال دیدگاه

اطلاعیه ها

بیشتر بخوانید