از همان اول

از همان اول

از همان اول همه مسئولیت ها را مشخص کرده بودیم، این شعار در ذهنم بود: (نظم و آینده نگری، برای تحکیم خانواده)، نمی دانم از کدام کتاب آورده بودمش؛
جلسات اولیه ی خواستگاری را هر دویمان با دقت پی گیری میکردیم، و به قدری پیش رفتیم که احساس میکردیم، مدت هاست یکدیگر را میشناسیم، گاهی خانواده ها خسته میشدند از تعداد جلسات و طولانی بودنشان، در جواب میگفتم: چطور یک مربی فوتبال، برای یک بازی، این همه نقشه میکشد، آن وقت ما برای یک عمر زندگی نقشه نکشیم؟!)
همه مسئولیت ها را، البته با انعطاف، تقسیم کرده بودیم؛ هر  فرض و اتفاقی را که فکر میکردیم، ممکن است در زندگی پیش اید، برای یک دیگر به تصویر می کشیدیم و عکس العمل یکدیگر را میپرسیدیم، که تا سال اول زندگی مشترک هم برای اصلاحش وقت برد.

البته ما مقداری زیاده روی کردیم و با کمتر از اینها هم میشود مثل ما موفق و شادمان زندگی کرد.



ارسال دیدگاه

اطلاعیه ها

بیشتر بخوانید